محیا جونمحیا جون، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره
مامان مینامامان مینا، تا این لحظه: 33 سال و 3 ماه سن داره
بابا احمدبابا احمد، تا این لحظه: 40 سال و 16 روز سن داره

محیا هدیه ی آسمونی

عافیت باشه نازگلم ( 2 ).....

امروز بازم خودم بردمت حمام.البته چون یه کوچولو آسمون صدا میداد میترسیدم برق بره و شما با سر و صورت کفی تو حمام بمونی زود آوردمت بیرون و دیگه توی حمام ازت عکس ننداختم.شرمنده که دیر به دیر میبرمت آخه دست تنها بودم امشب بابایی شبکار بود و مامانی سکینه اومده پیشمون ، منم از فرصت استفاده کردم و بردیمت حمام.تو حمام خیلی خانوم بودی.آب بازی دوست داری فقط آخراش یه کوچولو صدات در میاد.وقتی لباستو پوشیدم ازت عکس انداختم .     دیگه بعد حمام نمیخوابی اینم خنده های بعد حمام.تازه شارژ شدی:       قربون اون لبات بشم که ایطوری میکنیشون:           میمیرم واسه این قیا...
30 ارديبهشت 1394

ادامه ی 4 تا 5 ماهگی.....

سلام عزیز مامان.تو این پست عکسای بدون شرح از 4 تا 5  ماهگیتو میزارم .دلم نیومد پاکشون کنم.                             قربون اخمت :               لباشوووو، عزیییییزم :         بازم کلی عکس هست که واست تو پستای بعدی میزارم .دوست دارم.بوووووس. ...
30 ارديبهشت 1394

پارک فدک.....

سلام عزیزم .بعد از ظهر شنبه (94/2/26) با مامانی سکینه و خاله مطهره و خاله فیروزه الیسا و النا جون رفتیم پارک فدک.اینروزا هوا خیلی خوبه و دوست دارم همیشه بیرون باشم .توی پارک یه چندتا عکس ازت انداختم تا بمونه یادگاری:       :               الهی فدای اون قیافت بشم که تو اکثر عکسا اینجوریه:           یه عکس چهار نفره :     اینم دو نفره ی ما:     روز خوبی بود .بووووووووس   ...
29 ارديبهشت 1394

عروسک دوست داشتنی....

سلام عروسکم.میخوام تو این پست عروسک دوست داشتنیتو بزارم.عاشق این عروسکی وقتی میبینیش چشاتو گرد میکنی و میخندیو دست و پا میزنی.عروسک خوشگلت موزیکاله و سرشو آروم تکون میده.اینم عکس العملت وقتی میبینیش:         عروسک مورد نظر:        عکس العمل:            قربون اون هیجانت:     عروسک ناز منی عشقم.بوووووس.بای. ...
26 ارديبهشت 1394

جنگل عباس آباد....

سلام عشقدونه ی من.هوا دیگه حسابی بهاری شده و من میتونم با خیال راحت با شما برم بیرون.شنبه (94/2/19) هوا عالی بود و بابایی هم وقت استراحتش بود رفتیم عباس آباد و شما اولین عکس جنگلتو اونجا گرفتی.یه یک ساعتی بودیم وزود برگشتیم چون بابایی شب کار بود باید استراحت میکرد.چندباری رفتیم ولی چون هوا سرد بود از ماشین پیاده نمیشدیم.اینم عکسا:       شما و بابایی :     البته اینقدر کاهش حجم زدم عکست تار شد   بازم انگشت:       و همچنان در فکر انگشت:     این آخریشم ما دوتا:       دوست دارم عشقم بووووس. ...
25 ارديبهشت 1394

عید مبعث مبارک ...

    سلام ناز گلم .این اولین عید مبعثی که شما هم حضور دارین.یه متنی  خوندم از پیامبر که خیلی خوشحال شدم آخه شامل حال منم میشد.اون متن قشنگ این بود : *پیامبر فرمودند : از خوش یمنی و خوبی زن است که اولین فرزندش دختر باشد.*       بازم عیدت مبارک عزیزم.دوست دارم یه دنیا.بووووووس. ...
25 ارديبهشت 1394

خرید اولین لاک واسه دختر نازم....

امروز(94/2/23) همراه مامانی سکینه رفتیم بازار و من یه لاک قرمز خوشرنگ واست خریدم.البته فعلا فقط به پاهات میزنم چون دستاتو میخوری .وای فک کنم قورتت بدم اگه بزنم به پاهات هلوی من.اینم از اولین لاک دخملی:     یه عکس هم از اولین باری که به پاهات لاک زدم میزارم.دوست دارم قد یه دنیا، بیشتر از دیروز کمتر از فردا.بووووووس. ...
24 ارديبهشت 1394

گذر روزها از نوع تصویر....

قند و عسل مامان این عکسا واسه 4 تا 5 ماهگیته.یه جورایی میشه گفت این حرکتا رو تو این ماه انجام دادی مثلا یکمی غلت میزنی.بریم سراغ عکسا:      وقتی مشغول کارم میبینم صدات در نمیاد میامو میبینم اینطوری شدی:             شرمنده که عکسات تارن ولی نمیخواستم پاکشون کنم اولین باری بود که ازین کارت عکس انداخته بودم.بس که وول میخوری   دیگه کم کم از تشکت میومدی بیرون:     با اون شلوارت که واست بزرگه.فک کنم آقا فروشنده جای سایز دو سایز سه داده بهم:       اینا واسه ی روز دیگست که دوباره همونکارارو تکرار کردی :   &nb...
24 ارديبهشت 1394

بازم حس عکاسی و یه سوژه ی زیبا ....

دوباره حس عکاسیم گل کرد و شمارو کردم سوژه.از تراس یه نور قشنگی میومد که نگو .گذاشتمت رو تخت و شروع کردم  به عکس گرفتن.واین عکسا     گربه ی ملوسم :       چه ژستی:        اینجا که انگار داری عکس سلفی میگیری:                               تو زیباترین عروسک دنیایی :                     اینا هم مربوط میشه به یه روز دیگه  که بازم شدی سوژه :   ...
22 ارديبهشت 1394

گوشه ای از تصاویر4تا5ماهگی .....

سلام عشقم.این عکسا مربوط به  ماه پنجمت میشه . چند روز دیگه 5 ماهت تموم میشه و به سلامتی وارد ماه ششم میشه .وای کی میشه بزرگ شی بشینی، حرف بزنی، راه بری منم بخورمت.حالا بریم سراغ عکسا.   اینجا  خونه ی مامانی پروین بودیم و شما تازه از خواب بیدار شده بودی :         نمیدونم چرا لبلتو اینطوری میکردی :                          از بس تکون میخوردی عکسا تار افتاد ول کن نیست  فقط ادا در میاوردی             دخملی داره لایک میکنه با اون شس...
22 ارديبهشت 1394